جدول جو
جدول جو

معنی تحت نظر - جستجوی لغت در جدول جو

تحت نظر
(تَ تِ نَ ظَ)
زیر نظر و مراقبت. مورد مراقبت و نگهبانی:اشخاصی که مورد سؤظن باشند تحت نظر قرار میگیرند
لغت نامه دهخدا
تحت نظر
زیر نظر ومراقبت، اشخاصی که مورد سوء ظن باشند
تصویری از تحت نظر
تصویر تحت نظر
فرهنگ لغت هوشیار
تحت نظر
((تَ تِ نَ ظَ))
تحت مراقبت، زیرنظر
تصویری از تحت نظر
تصویر تحت نظر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ تِ مَ ظَ)
ده کوچکی است از دهستان مازول بخش حومه شهرستان نیشابور که در دوازده هزارگزی شمال خاوری نیشابور قرار دارد. دامنۀ معتدل است و 27 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد و از نزدیکی تقی آباد اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(تَ نَ ظَ)
خردک نگرش. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نظرتنگ. بخیل. کوته نظر:
اشکم که به هر تنگ نظر، گرم نجوشم
آهم که به هر سردنفس، یار نباشم.
صائب (از آنندراج).
رجوع به مادۀ بعد و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تحت نظر گرفتن
تصویر تحت نظر گرفتن
زیر نگر گرفتن گونه ای کیفر زیر نظر گرفتن مراقبت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بخیل، تنگ چشم، خسیس، دون، کم همت، کوته بین، کوته نظر، ممسک، نظرتنگ
متضاد: بلندنظر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
باریک نظر، دید باریک، محدودبین
دیکشنری اردو به فارسی